آیا باید پرویزکامبخش اعدام شود؟
سلیمان راوش سلیمان راوش

بی گمان همه میدانند که ، هیچگاهی نشده است که انسانی در منجلاب گندیده  و پر از سوسمار های گرسنه و تشنه به خون و گوشت، گیر افتاده  و زنده ازیک چنین گنداب که رقص سوسماران خون آشام در آن جاری است نجات  یافته باشد.

کامبخش نیز، در گندآب تفکر، و در چنگال تیز و خونین سوسماران آدم نما گیر افتاده است که در این صورت بدون شک  باید اعدام شود، تا اگر معجزه ای پیش نیاید، سوسماران آدم نمای اهریمن کیش ،بر نطع کامبخش، جشن رقص خون برراه اندازند .

چه می گوید؟ مگر امید برای رهایی او از این ورطهء نامیمون و خونین، خواهد بود؟ و معجزه یی به میان خواهد آمد.

در اینجا پیش از شنیدن پاسخها، می خواهم دو گپ را مطرح نمایم.

گپ اول اینست که: چرا دین باوران از باز نویسی و باز خوانی آنچه که به آن باورمند اند، عار دارند. چرا از نقد می هراسندو در برابر منتقد و آنهایی که آیه های باور شان را باز خوانی و باز نویسی نموده و در بوتهء تفسیر و تأویل قرار می دهند، به  دُره و دار ، و تکفیر و تحقیر و توهین متوسل می گردند. اگر باز گویی و به رخ کشیدن آنچه که به آن ایمان دارید ، مایه شرم و سر افگندگی تان می شود، پس وای به حال تان ای باورمندان به شرمگینه ها. و اگر چنین نیست بایستی که با عقل و منطق و استدلال برای  تبرئه باور ها ، اگر دارید ، توسل بجویید  نه با تبر و شمشیر و دُره  و دار. چرا می خواهید چشم بسته به آنچه که شما باور دارید همه باورمند باشند ، چرا نمی خواهید که دروازه های بسته باور ها باز گردد تا هرکی خواهد در آید و هرکی خواهد دروازه دیگری را گشاید. مگر کی شما را پاسبان مقرر نموده  است ، کدام قباله ای دارید که خدا و یا مردم تنها شمارا مکلف به اجرایی اوامر دین نموده باشند.

آری فقط یک مساله بسیار واضح است و آن اینکه هر دروغگوی و مفتنی برای اینکه خود را بحق جلوه داده باشد و نخواهد که فتنه ها و ترفند هایش اشکار گردد به خشونت متوسل می شود. سیستم ها و مکتب ها و ایدیالوژیهایی که متکی به دیکتاتوری و استواربه ستم  بوده و یا هستند همه باطل  اند. زیرا حقیقت احتیاج به تحمیل خویش ندارد، آنهم با شمشیر یا با دار.امروز جهان بر پایه عقل و خرد به رد ویا قبول پدیده های مادی و معنوی می پردازد. کسانی که خود و یا اندیشه و باوریِ را می خواهند که با زور شمشیر برجامعه تحمیل نمایند ، باطل اند و اینان جز منفعت خویش چیزی دیگری را در نظر نداشته و دوکاندارانی پیش نیستند ، این حقیقت را تاریخ در وجود سیستم ها و مکاتب مختلف سیاسی و مذهبی که متکی به دیکتاتوری و خشونت بوده اند به اثبات رسانیده است.

 بنا براین مدعیان اعدام کامبخش همانهایی اند که تاریخ امروز بر ریش شان می خندد.

گپ دوم اینست که :

با اعلام اعدام پرویز کامبخش از سوی سوسماران دین باور، بخشهایی از نسل جوان و جوان اندیشان مردانه وار به تقبیح فتوای ضحاکیان اهریمن اندیش پرداختند و هم چنان جوانمردانه در سنگر دفاع از پرویز با صدا و قلم قرار دارند. اما اینجا روی سخن متوجه ( تابو) هاست. تابو هایی که هر روز دوش صابونهای عطرآگین می گیرند و پس از ایستادن در زیر باران ادکلنهای ساخت پاریس و پوشیدن آخرین مد لباس مردانه و یا زنانه منتظر می مانند که کی ها از کجا تلفن می کشد و جناب ایشان را به ایراد خطابه در سالگرد مرگ آن مولانا و یا عرس آن بیدل دعوت می نماید، تا ایشان با گردن بسته به تار ( نکتایی) بر منبر بالا آیند و با ارائه ارجیف و نشخوار تکرار مکرارات  شاهد کف زدنهایی مشتی ازمشتریان  و دوکانداران انجمن های ادبی گردند. این آقایون و خانمها که جز مرثیه خوانی هرگز حاضر نیستند که بر منبر زندگی و زنده ها فراز آیند، بر خود ننگ می دانند که در پی دفاع از اندیشه و عمل سروران نوشگفته ای که در رگهای شان خون نیاکانی چون راوندی ها، دقیقی ها ، فردوسی ها ، رابعه ها ، رازی ها ، بن سینا ها و هزاران هزار دیگر در جریان است ، بر آیند و سکوت ننگین و شرم آلود خویش  رابه خاطر بیان حقیقت و حقایق بشکنند.

چه نفرت انگیز هستند ، خانمها و آقایان شاعر ، نویسنده و نقاد سیاستمدار را که عمری را در ذلت و دروغ گذرانیده ، خویشتن را با صد حیله و نیرنگ در جامعه درجا زده ، « تابو» جا زده اند، در پسینه های عمر هم نیز با آنکه می دانند که دیگر حتی ایشان را اهریمن اندیشان  نیزتحویل نمی گیرند به خویش نیامده و همچنان به امید باطل در ( غار) ها خزیده اند و قروت جنت می بویند.     

بدون شک ، باور اینست که اگر این بازاریان فرهنگ از فروش متاع دروغین خویش دست کشیده و به اصل و حقیقت بپیوندند ، هیچ ملایی  توان صدور فتوی اعدام  حقیقت را در هیچ زمانه ای نخواهد داشت . آنگاهست که معجزه رهایی کامبخش نیز به وقوع می پیوندد. و کامبخشهای دیگر با جامهای زمردین  پر از شهدخرد در دست، کام جامعه را در آینده ها شیرین خواهند نمود.

اما اگر تابو ها از تابوت ها برخیزند    .  

 

 

 

 

 

 

 

 

 


January 29th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي